سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک میم!


یارب

امشب را بنویس.. گرچه قالب در دست تعمیر باشد و کارگران مشغول کار!.. گرچه خودت به مرخصی استعلاجی رفته باشی! گرچه تارعنکبوت دلت به وبلاگت هم رسیده باشد و به بنرش هم حتی! 

گرچه بادی بی امان به پنجره ها بکوبد و دزدگیر ماشینها را گاه و بیگاه بیدار کند! گرچه مدام صدای بوق ممتد و غیر ممتد از خیابان شنیده شود همراه با ترقه‌ بازی عروسی‌های شب عید . و هی دلت هری بریزد پایین که آیا ترقه بود یا تیراندازی! اما بوق ریتمدار ماشینها دلت را قرص کند که صدای شادی مردم است که میشنوی. گرچه دیروقت گرچه بی موقع . 

گرچه نباید بنویسی... اما بنویس
بنویس که چقدر دلتنگ دوستان مجازی‌ات هستی و دوست داری این شب بزرگ را با لبخندی گرم به تک‌تکشان تبریک بگویی. و از دعای خیرشان که این مدت مایه دلگرمی‌ات بود تشکر کنی (البته به شرط ادامه! :دی)

بنویس که امشب چقدر شب عزیزی است.
شب تولد بهار! 
گرچه بعضی با بغض تب آلوده‌شان میخواهند تلخش کنند اما سنگ در برکه میریزند به خیال برهم زدن ماه...

پ.ن: ز احمد تا احد یک میم فرق است  جهانی اندر این یک میم غرق است


   12:39 صبح ; دوشنبه 89/12/2
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

لینکستان


 RSS